1 درصد بهشون حق بده خب ؟؟؟

ساخت وبلاگ

یه وبلاگی رو قبل از کنکور با خودم قرار گزاشته بودم که  وقتی کنکور تمام شد بشینم کامل بخونمش  و دیشب اینکارو انجام دادم خوندمش  .

از خوندن زندگیش اشک ریختم و غصه خوردم 

با حس اینکه چه دردایی کشیده و میکشه غصه خوردم براش

اول گفتم شاید دروغ حرفاش اخه یه ادم اینقد بدبخت مگه داریم ؟؟؟ بعد یاد دوستم افتادم که گفت حتی جواب نمیده و این یعنی دروغ نمیگه و بدبخت تر از این حرفاس و دلم براش آتیش گرفت هر چقد فکر کردم راهی نیس که بتونم بهش کمک کنم و این برام درد آوره واقعا 

داره به ته خط میرسه و احتمال میدم همین روزا خودکشی کنه دیگه چون هیچ راهی نداره 

اخه یه ادم چقد میتونه تنها و بدبخت و بیکس باشه ؟؟؟

بچه ها باور کنید خیلی وقتا به وجود خدا شک میکنم اخه پس خدا کجاست چرا حواسش به این ادم نیس ؟؟؟ مگه نه که خدا میخواد ما تو این دنیا باشیم خب پس چرا این دختر اینقدر تنها و بیکس افتاده یه گوشه ؟؟؟ پس عدالت چی میشه ؟ عدالت و کرم خدا چی میشه پس ؟؟؟

میدونم الان میگید هرکس خودش زندگیش میسازه و فلان ولی بچه ها باور کنید یسری چیزا مطلقا دست خود ادم نیس .

بنظرتون دست خودمونه که پدر و مادرمون کیا باشن ؟ 

دست خودمونه توی چه محله ای بزرگ بشیم ؟

دست خودمونه پدر و مادری با وضع مالی حداقل متوسط داشته باشیم ؟

دست خودمونه دختر باشیم یا پسر ؟

اگه یسری ادما کارایی میکنن که خیلی بده یک درصد بیاین فکر کنین طرف توی چه شرایطی بزرگ شده و با چه مشکلاتی دست و پنجه نرم میکنه ؟ 

همه نمیتونن خوشتیپ و پولدار و تحصیل کرده و فلان و بهمان باشن چون همه مثل هم توی یه شرایط بزرگ نمیشن و خانواده ها متفاوت و اینکه یه ادم بتونه خودشو از توی یه باتلاق نجات بده خیلییییییی سخته حتی نشدنی میاد خیلی وقتا چون دیگه راهی براش نمونده  .

براش گریه کردم چون میدونم مشکلات و اوضاع زندگی که داره دست خودش نبوده و از اول تو بدبختی دنیا اومده . از کاراش عصبانی نشدم و بهش حق دادم چون اونقدر بیکس و تنها و بدبخته که مجبوره یجاهایی پا روی اصول اخلاقیش بزاره حتی .

یجورایی از اینکه دیدم این زندگی دست خودش نیس براش غصه خوردم  .

اون زمانیکه رفته بودم کلانتری برای شکایت از اون مرد راننده  توی یکی از اتاقا یه ستوان پشت میز نشسته بود و یه مرد میانسال با ظاهری که معلوم بود خلافکاره کف زمین نشسته بود . از حالت صورتش و لباساش میشد فهمید یا دزدی کرده یا مواد فروخته و ... ولی با یه حالت ناراحت کننده ای کف زمین و روی کاشی ها نشسته بود که الانم دارم تایپ میکنم اشکام هی میریزه براش . بچه ها من میدونم اون ادم خلافکار بود میدونم قطعا کار بدی کرده بود ولی دلم براش سوخت همونجا تو کلانتری براش بغض کردم و یواشکی اشک ریختم میدونید چرا ؟؟؟ چون دیدم اون سروان با چه حالت بدی باهاش حرف میزد و اون مرد چقد غمگین بود نگاهه سردش و من میدونم که اون ادم از اولش که اینکاره نبود .از اول که خلافکار نبود 

از اول که مدام پاش به کلانتری باز نمیشد که  .اونم اولش یه بچه معصوم بوده که دنیا اومده و طی شرایط بدی بزرگ شده و شرایط زندگیش باعث شده این ادم به اینجا برسه .فکر میکنید در اومدن از باتلاق خیلی راحته  که میگید : خب میتونه درست بشه و ادم بشه و فلان .

فکر میکنید راحته واقعا ؟؟؟ ادمی که تا خودشو شناخته تا خرخره توی فقر بودن و پدر و مادر درست حسابی نداشته حتی پدرش از بچگی فوت شده و توی یه محله درب و داغون بزرگ شده که همه دزد و خلافکار بودن و بزرگتر خوبی نداشته توقع داری چی بشه این ادم ؟؟ تو توقع داری این ادم بتونه دکتر مهندس بشه ؟ توقع داری یه کار ابرومندانه داشته باشه ؟؟؟ نمیشه بخدا نمیشه  سخته نشدنیه  . نمیدونم حرفامو درک میکنید یا نه ؟؟ نمیدونم چطور بگم دیگه ولی امیدوارم درک کنید .

بچه ها مثلا الان همین دوستای مجازی من اکثرا خدای زبانن و از بچگی کلاس زبان رفتن یا یسریاش هنرای دیگه بلدن .خب من زبانم داغون و از بچگی تا انتهای دبیرستان کلاس زبان نرفتم مثل اونا و نتونستم که برم  و خیلی چیزای دیگه مثل شماها نبودم چون شرایط زندگی ادما متفاوته و هر کس متفاوت بزرگ میشه . شما نباید من و امثال من رو تمسخر کنید یا پوزخند بزنید و با حرفاتون اذیتم کنید چون من مثل شما بزرگ نشدم .شمام اگه جای من بودی همین میشدی که من الان هستم باور کن واسه همینه که میگم یک درصد حداقل خودتونو جای بقیه بزارید ببینید چقد سختشونه و توی چه شرایط بدی بزرگ شدن . این فقط یه مثال کوچیک بود که توضیح بدم نحوه زندگی و بزرگ شدن ها متفاوته .

 

حالا باز خدا رو شکر من تو باتلاق بزرگ نشدم و پدر مادرم بالا سرم بودن و با تموم مشکلات و سختی ها اما روزای خوب زیادی داشتیم و داریم و وضعمون متوسط بوده .درسته خیلی حسرتها دارم و خیلی وقتا شاکی میشم ولی این زندگی منه و من ازش راضیم و خودمو مقایسه نمیکنم با بقیه چون فرق داریم با هم و بابت همینام خدا رو شکر میکنم که خانواده دارم که حتی پدر مادرمم نباشن خواهر و برادر دارم که آواره و بیکس نشم حتی اینام نباشن چن تا دوست خوب دارم  . من کلی کتاب دارم کلی لباس دارم سرپناه دارم خوشی دارم غذای درست و حسابی و خوب دارم بخورم و هرماه پدر مادرم بهم پول تو جیبی میدن و دلم خوشه بهشون .اونام نباشن خواهرم بهم میده تازه دومادمونم هست اونم دارم بعلاوه برادرام هر چن ازشون ناراضی باشم ولی دوسشون دارم و دوسم دارن و هزاران شادی دیگه ولی اون دختر چی داره ؟؟؟ هیچی به معنای واقعی کلمه هیچیییییی .

کاش بتونم یه ردی از اون دختر پیدا کنم  . خاموش خوندمش و قصدم ندارم بهش کامنت بدم چون میدونم فایده نداره ولی همچنان فکر میکنم چکار کنم که بشه ازش ردی پیدا کنم و کمکش کنم .

هنوز حتی قیافه و طرز نشستن اون مرد و نگاه غمگینش رو یادمه و روحمو اذیت میکنه ...

 

من هنوزم از بزرگترین ارزوهام اینه که یه روزی به یه جایی برسم که بتونم دست اینجور ادما رو بگیرم و از باتلاق بکشونمشون بیرون . میدونم دیر به این نقطه میرسم ولی آخرش میرسم و حتی بتونم یه آدمو نجات بدم کار بزرگی انجام دادم .

دیگه نباید واسه چیزای الکی وقت بزارم و باید وقتمو بزارم روی هدفم که بتونم یه روز اونقدر قوی و پولدار باشم که هرکاری بتونم براشون انجام بدم .

 

حرفام...
ما را در سایت حرفام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7gole768 بازدید : 114 تاريخ : شنبه 12 مرداد 1398 ساعت: 13:28