من خیلی بدجنسم نه؟؟؟؟؟؟خخخخ

ساخت وبلاگ
امروز صبح که رفته بودم کتابخونه عمومی واسه خوندن اتفاقا یکی از همکلاسی های سال سومم ف.ب هم اونجا بود و از دیدنش کلی خوشحال شدم و نشستیم یکم با هم حرفیدیم.....اقا ما داشتیم حرف میزدیم و میخندیدیدم البته درمورد کنکور و مدرسه بود حرفامون که یدفعه دیدم در سالن مطالعه که ما توش بودیم چن تا تقه خورد کسی انگار در زد....گفتم یا خدا نکنه بلند حرف زدیم صدامون رفت بیرون که مسیول کتابخونه خاسته با در زدن هشدار بده که ای خانم ها خاموش باشید و اهسته تر صحبت کنید خخخ...معمولا وقتی در سالن مطالعه زده میشه یعنی مسیول کتابخونه کاری چیزی باهام داره میگه بیا بشین سر جام تا چن دقیقه برم بیرون یا میخاد غر بزنه باز..منم که از خدا خاسته حسه کتابدار بودن بهم دست میده و میشینم رو صندلی و پشت سیستم کتابخونه خخخخ...خلاصه یکم مکث کردم گفتم برم ببینم کتابدار چش بوده در زده...درو باز کرم دیدم 3 عدد پسر روی جای کتابدار وایسادن گفتم کی در زد؟؟؟؟یکیشون که اتفاقا پشت کنکوریه مثل خودم خندید گفت اقای ا کتابدار بود که در زد .بعد من هر چی نگاه کردم کتابدار رو ندیدم..دیدم پسره گفت کتابدار اقای ا در زده یعنی گفته ارومتر صحبت کنین...گفتم مگه صدامون میومد؟گفت اره خیلیم زیاااااد.....یعنیا اب شدم پیششون....با خجالت درو بستم رفتم داخل و پوکیدم از خنده به دوستم گفتم واااای دیدی چی شد هر چی گفتیم انگار شنیدن از بس بلند بوووده....گفتم واااای حوصله ی غرغر کردنه کتابدار رو ندارم که موقعه رفتن بهم بگه گلی خانم چرا ایقد بلند حرف میزنید زشته پسرا هم شنیدن ....البته پسرا سالن مطالعه جدا دارن اما خب گاهی میان بخشی که کتابدار  میشینه و کتاب امانت میده و حرف میزنن....خلاصه منتظر لحظه ای بودم که بخام از کتابخونه برم و کتابدار رو ببینم تا غراش رو بزنه بهم خخخخ.از طرفیم پیش اون پسرا خجالت  کشیدم واقعا روم نمیشد ببینمشون خخخخ چون صدای بلندمونو شنیده بودن...اقا جونم بگه خدمتتون که موقعه رفتن که شد تازه کتابدار رو دیدم و در کمال ارامش باهام حرف زد و هیچ اثری از غر زدن نبود...تعجب کردم گفتم والا بعیده این یچیزی ببینه و غر نزنه خخخخ.وقتی بیشتر فکر کردم متوجه شدم که کتابدار اصلا نبودش که بخاد در رو بزنه پس کار اون اقا پسرا بوده خاستن بگن ارومتر صحبت کن دختر جان ملت شتیدن چی میگین خخخخخ.دیدم وقتی درو باز کردم با خنده گفتن اقای ا کتابدار بود که در زد....ای ناقلاها حالا منو سرکار میزارید......وقتی روزایی که میام کتابخونه کفشای پاشنه بلندمو هر روز پوشیدم و تق تق تق روی اعصابتون راه رفتم تا مخله ارامش و درس خوندنتون بشه بعد میفهمید که نباید گلی خانمو اذیت کنید که تنش بلرزه از فکره اینکه کتابدار باز میخاد غر بزنه...خخخخخخ..من خیلی بدجنسم نه؟؟؟؟؟؟؟خخخ

حرفام...
ما را در سایت حرفام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7gole768 بازدید : 126 تاريخ : جمعه 21 آبان 1395 ساعت: 1:51