مکالمه ی من و پسر خاله جان

ساخت وبلاگ
آقا من یه پسر خاله دارم تقریبا 23-24ساله. جای برادری خیلی دوسش میدارم و همیشه تو سر و کله ی هم میزنیم و کلی مسخره بازی در میاریم و میخندیم. مثلا اون یه بسیجی و مسجد رو هست و کلا رعایت میکنه و تو بسیج هم خیلی خرش میره. واسه همین من بهش میگم جاسووووس

وقتی میخام بهش بگم چ خبرا دختری چیزی پیدا نکردی واسه ازدواج، چون میگه میخام نامزد کنم، وقتی میخام ازش بپرسم اینطور میگم: شیاطین تو را گول نزدند؟ .  داشتیم تو تلگرام چت میکردیم اون شب،  از پسرای فامیل فقط اون شمارم رو داره چون رابطم با اون خیلی خوبه و مثل پسرعمو هام بیتربیت نیس اون و جای برادری واقعا اقاس. دیدم گفت :راستی با یه دختری تو کتاب خونه مرکزی آشنا شدم همسن خودته میخاد کنکور بده بنظرم بالاخره گول خوردم شیطان گولم زد

گفتم جدی میگی؟ گفت آره بخدا. اینقد خوشحال شدم واسش ک حد نداشت. گفتم خب دختره چطوریاس؟ گفت چادریه و خیلی دختر خوبیه مامانش معلم و پرستار و با باباشم تو شرکت لوله سازی کار میکنه و خونشون هم محله ی پاداد شهر هست و اینا. گفتم بعد شمارش رو بده  تا باهاش اشنا بشم ببینم چطوریاس. گفت باشه.

گفتم مارمولک چطور تو کتابخونه باش حرف زدی؟ گفت قضیه اش مفصله تا دیدمت واست میگم ولی الان یذره بخام بگم ایطوره که چک نویس میخاستم بعد از دختره گرفتم و سر صحبت وا شد. گفتم ای کلک.  گفت کلا دختر خوبیه و مثل خودت دختر ساده ایه. گفت میخام به مامان بگم واسه خاستگاری. گفتم ووووی شاد شدم واقعا واست پسرخاله جانم. اینقد خوشی کردیم و مسخره بازی درآوردم ک حد نداشت. باید امروز بهش پیام بدم بگم چ خبر از دختر مورد نظر؟ 

+ نوشته شده در  جمعه دوازدهم خرداد ۱۳۹۶ساعت 8:48  توسط گلی  | 
حرفام...
ما را در سایت حرفام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7gole768 بازدید : 115 تاريخ : جمعه 12 خرداد 1396 ساعت: 23:57