بعد از 4 روز نوشت

ساخت وبلاگ
سلام . علت این غیبت 4-5 روزه م این بود که اخرین بار بعد از گذاشتن اخرین پست غول بهم گفت : خیلی بدم میاد از اینکه این همه با وبت ور میری   کاش میدونستی درس خوندن فقط به این نیس که سرت تو کتاب باشه . و من خیلی رفتم تو فکر و دیدم که واقعا جناب غول جان کاملا درست میگه و یکم از وب نویسی فاصله گرفتم .

حرف زیاد دارم . از قضیه ی دکتر رفتنم که اخرش گفتم دیگه بمیرمم دکتر نمیرم خخخخخ تا حرفا و شیرین زبونیای برادر زاده ام که عاشقشم واقعا ولی حس و حال تعریف کردن ندارم و یجورایی گرفته ام  حالا شاید بعدا تعریف کردم .

بخاطر این حال گرفته ام که بنظر خودم تنها مقصرش پدر و مادرم میتونن باشند احتمالا شب برم مسجد احیا شب قدر و تا نزدیک سحر اونجا بمونم شاید یکم بهتر شدم . برم مسجد بگم خدایا به داداش 2 کمک کن مشکلش حل بشه . میدونم که همه جا میشه با خدا حرف زد ولی خب تو مسجد شب قدر چراغا رو میبندن و هر چقد هر کس دلش بخاد میتونه گریه کنه و خالی بشه 

 من همیشه تو وب از برادرام بد گفتم اما من واقعا دوسشون دارم و مشکل اونا مشکله منه . هر چیم بشه نمیتونم بی تفاوت باشم نسبت بهشون . اگه اونا رفتار بدی دارند 50 درصدش تقصیر پدر مادرمه واقعا .

حالم از زندگی پدر مادرم بهم میخوره واقعا . وقتی میبینم که ما میتونستیم چن تا خونه و بهترین زندگیا رو داشته باشیم اما بخاطر تصمیمات غلط بابام زندگیمون اینطوره روانی میشم بخدا . به مامانم گفتم دیگه جلوی من حرف از این نزن که وااای ما خونه نداریم چون من به جنون میرسم وقتی به کارای بابا فکر میکنم . وقتی میبینم که اگه درست زندگی میکرد الان داداش 2 مشکل نداشت دیوونه میشم . هر چقد میخام بیخیال باشم نمیشه که نمیشه

خدایا..............

* ببخشید که ناراحتیامو میارم اینجا  دوستان

* شرمنده که کم سر میزنم به وباتون بخدا سرم شلوغه ببخشین

*هر کس این پست رو خوند برای مشکل داداش 2 دعا کنه . مرسی

+ نوشته شده در  پنجشنبه بیست و پنجم خرداد ۱۳۹۶ساعت 19:3  توسط گلی  | 
حرفام...
ما را در سایت حرفام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7gole768 بازدید : 109 تاريخ : پنجشنبه 25 خرداد 1396 ساعت: 21:49