سفر تنهایی

ساخت وبلاگ
سلام. خوشبختانه 3شنبه ظهر ساعت 2 راه افتادم سمت خونه و صبحش ساعت 6صبح رسیدم. تجربه ی خوبی بود تنهایی سفر کردن و 16-17ساعت تو اتوبوس بدون هیچ آشنایی. ولی راننده و شاگردش که یه مرد میانسال بود  چون تنها بودم هوامو حسابی داشتن خداییش. و همون اتوبوس و همون راننده ای بود که موقع رفتن با زن داداشم باهاشون رفتیم. صندلیم شماره 9 بود از این تکی ها. اتوبوس های وی آی پی یه ردیف صندلی تک نفره دارن که این خعلی خوبه واقعا و اینکه مسافرت کردن اونم تو مدت زمان 14-15ساعته تو اتوبوسای عادی پدر آدمو درمیاره و از کمر درد آدم میمیره ولی این وی آی پی ها درسته پولشون یخورده بیشتره اما ارزش داره خعلی صندلی هاش خوب و بزرگه و راحته و تخت میشه. تازه آب معدنی هم میدن خخخ.  یه جای دارن در داره یخچال اتوبوس بود، هر کی تشنش میشه درشه باز میکنه ابمعدنی خنک درمیاره برا خودش. تازه شاگردش خودش برا من می اورد وقتی میگفتم. یه 2 -3تایی از این کوچیکا خوردم.اما این اتوبوس های عادی یه آبسرد کن دارن که آبش یا گرمه یا تصفیه شده نیس و حال آدمو بهم میزنه اینقد بد مزس اونم برا ماهایی که تو جنوب زندگی میکنیم و مجبوریم تو خونمون آب تصفیه کن داشته باشم وگرنه از این آب که نمیشه خورد عووق پس به آب تصفیه عادت داریم. تازه راه چون دور بود غذا هم دادن  جوجه بود خخخ خلاصه با وی آی پی سفر کنید خخخ. صندلی من 9 بود اما راننده منو گذاشت صندلی 1و 2 اون ردیفی که صندلی هاش 2نفرست و این یعنی که 2صندلی برای خودم بود و کسی رو حتی زن رو هم پیشم ننشوند و من راحته راحت بودم. کلا تنهایی راحت ترم انگار. موقعیکه با زن داداشم میرفتم دوس داشتم تنها بودم. راننده و شاگرد هر چی میخوردن به منم میدادن خخخ. منم میگفتم ممنون مرسی نمی‌خورم ولی ایقد اصرار که منم میگرفتم دیگه. از چایی گرفته تا کوبیده ی لقمه شده که همراه داشتن خخخ.  منم پفک بهشون دادم خخخ. خلاصه مردای خوبی بودن و عین باباها بودن و من مطمعنم خودشون دختر دارن. باشد که یروزی دانشگاه اون شهر در بیام و بشم مسافر همیشگی اون اتوبوس و اون راننده و شاگردش و هر چند ماه 1 بار برای دیدن خانوادم تنهایی سفر کنم. خدا کنه بشه. توی راهم که بابام یه 10باری فک کنم زنگ زد بهم که کجایی و اینا و مراقب خودت باش. گفتم نگران نباش هوامو دارن تازه هم کوبیده زدم جاتون خالی خخخ. چقد من شکمو ام خدااا خخ.صبحشم که اومد بردم خونه با اون ماشین زشتش خخ 

میدونم الان میگین غول چ خبرا؟؟ خخخ. فک کنم  اخرین بار 1شنبه شب بود که با غول پیامکی حرف زدیم. واقعا دلم می خواست تلفنی حرف بزنیم یکم، من هی مسخره بازی در بیارم وسط حرف جدیش و اون عصبانی بشه بگه الان قطع میکنما  و من بگم باش باش ببخشید و بخندم و باز این چرخه رو تکرار کنم و بگه :خیلی بدم میاد وسط حرف جدی مسخره بازی درمیاری و من با اون لحن خنده دارم بگم باششششششه خخخ.  خو آخه غول جان انسان ذاتا نیاز به مسخره بازی و خنده داره چیه همش تو جدی هستی خخخ. شوخی میکنم زیادم جدی نیستی فقط میگی هر چیزی سر جاش ولی این منم که در هر صورتی حس خندم میاد و مسخره در میارم خخخ. ولی نگفتم زنگ بزن چون فک کنم نمیشد. بعد از 1شنبه شب دیگه نه پیام دادم و نه مثل همیشه زنگ زدم ببینم روشنه یا نه. آخه گفت دیگه پیام بدی دعوات میکنم:( 

میدونم بخاطر خودم میگه که درس بخونم اما هفته ای 1 بار اونم جمعه ها یکم حرف زدن واقعا چیزی نداره که و وقتی نمیگیره ولی خب اصرار نمیکنم شاید ایطور بهتر باشه. تنهایی باید ادامه بدم چون اونم خودش درس داره گناه داره وقت نداره الان واقعا. اگه براش مهم نبودم که اون همه بهم درمورد کنکور نمیگفت که. حتما مهم هستم که اونقدر قبلا برام وقت گذاشت اونم زمانی که خودش کلی درس داشت. ولی الان وقت پیام دادن نیس فقط باید درس خوند. باید تنها باشم فعلا، شاید تا همیشه تنها باشم کسی چه میدونه... 

اوضاع درسیم هم  خوبه شکر. راضیم از خودم 

* شنگول باز پیام داده کاش غول بودش بهش میگفتم که بعد نگه متنفرم از کارای مخفیانه.کاش هنوز وبمو بخونه و این پست رو ببینه.  آره درسته شنگول پیام بده  غول نمیفهمه  و کار نداره آدم بد دلی نیست ولی مخفی کاری و زیرابی درست نیس عذاب وجدان میگیرم یجورایی. پیام داده میگه برگرد و از این حرفا. غول بهم گفت جوابشو دیگه نده اما بخدا زشت بود جواب ندم گناه داشت. قشنگ بهش گفتم نه و رفت پی کارش.گفتم ایشالله عروسیت و ایشالله موفق باشی. باشد که رستگار شود... 

اینستامو هم دیلیت اکانت کردم رفت که کوچکترین وقتی ازم نگیره. تلگرام رو هم همین روزا میبندم که شنگول پیام نده. نمیخام پیام بده. ازش متنفر نیستم ولی پیام دادنش درست نیس واقعا. 

+ نوشته شده در  پنجشنبه نوزدهم مرداد ۱۳۹۶ساعت 21:56  توسط گلی  | 
حرفام...
ما را در سایت حرفام دنبال می کنید

برچسب : سفر,تنهایی, نویسنده : 7gole768 بازدید : 97 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 1:43