خونه

ساخت وبلاگ
حالم بد میشه وقتی میبینم موعد قرار داد خونه داره تموم میشه  و بخاطر بیفکریه بابام باید باز اسباب کشی کنیم یجای دیگه چون این صاحب خونه میخاد کرایه رو ببره بالا و شایدم بخاد خونشو بکوبه چند واحده بزنه چون زمینش خیلیه 300 و خورده ای متر هست. راحت میتونه یه چند واحده بزنه خوشبحالش. 

ما هم که مجبوریم از این خونه بریم و چون پولمون کمه قراره بریم یجایی که زیاد خوب نیس و از همه چیز دوره. اه اعصابم خورده. اینجا نزدیک به همه چیز هستیم، کتابخونه و مغازه و تره بار و هرچیزی که لازمه. ولی اون جای جدید فقط خونست و بس. من اینجا همش کتابخونم چون خیابون بغلیمون هست ولی اونجا که بریم چی؟؟ 

دوس دارم گریه کنم واقفا

کاش درک نداشتم و بچه بودم تا هیچ چیزو نمی فهمیدم

چرا باید بابای من عرضه ی یه خونه خریدن رو نداشته باشه

چرا درست زندگی نکرده که الان من غصه بخورم

چرا اون همه پول رو به فنا داد و خونه نخرید برای ما

غصه ی عالم تو دلمه 

ترجیح میدم اگه یروزی  ازدواج کردم هیچ وقت بچه دار نشم که اگه من بد زندگی کردم اون چوبشو نخوره و غصه نخوره بخاطر اشتباهات من

برنامه ی شهریورم داره خوب اجرا میشه فقط خدا کنه این جریان خونه گند نزنه بهش

+ نوشته شده در  شنبه چهارم شهریور ۱۳۹۶ساعت 22:22  توسط گلی  | 
حرفام...
ما را در سایت حرفام دنبال می کنید

برچسب : خونه, نویسنده : 7gole768 بازدید : 119 تاريخ : يکشنبه 5 شهريور 1396 ساعت: 21:06