آنقد بی ارزشم من؟؟؟

ساخت وبلاگ
تازه از دکتر اومدم خونه. باز رفته بودم برای گردنم و دستم. برای ام ار آی نوشت که برم انجام بدم و عکس رو ببرم پیش دکتر ببینه چمه دقیقا ولی وقتی علائم رو بهش گفتم، گفت اوضات خرابه حالا فعلا عکس بگیر ببینیم مشکل چیه... 

تا الان فکر میکردم  غول فقط از دست من ناراحته بخاطر کم کاری توی درسام اما الان دیگه فهمیدم حتی دوسم نداره و منو به چشم یه مزاحم میبینه. دیگه مطمعن شدم. من این مدت توی وب گفتم دیگه غولی وجود نداره و فقط دوستمه در صورتیکه فقط تظاهر کردم. دلم میخاست حداقل میومد کامنت میزاشت میگفت که چیزی تموم نشده و فقط ازت دلخورم همین. نه که عین مزاحم منو بدونه و... 

حتی به پستی که برای تبریک تولدش گزاشتم هم توجه نکرد و هیچ کامنتی نزاشت، خاستم رو گوشیش پیام بدم تبریک بگم اما از اینکه باز بداخلاقی کنه باهام ترسیدم... 

تنها چیزی که ازش دارم یه فیلمه چند ثانیه ای هست توی قطار که از ریل قطار و یکمم از صورتش هست که هزار بار نگاهش کردم، ولی باید یروز حذفش کنم تا چیزی نداشته باشم که اذیت بشم... 

کاش هیچوقت مهربون نبودی با من که الان بداخلاقی هات اذیتم کنه... 

یادمه تا اینجا یسوال درسی داشتم یامشکل درسی داشتم سریع میومدی یا کامنت میزاشتی یا گوشیت روشن میکردی بهم پیام میدادی برام کلی توضیح میدادی اما الان.... 

خیلی فک کردم، از اولش هم اشتباه بود این کارم. اون کجا و من کجا.  اون یه پسر زرنگ درسخون دانشجوی پزشکی با هیکل و قیافه ی خوب که هر دختری میپسنده ولی من یه دختر درس نخونه تنبل با قیافه ی معمولی. چطور همون اول به این چیزا حواسم نبود آخه؟؟ حواسم بود و یادمه بهش گفتم ولی اون گفت نه اینطور نیست و تو هم خیلی خوبی و فلان و بهمان اما اینا همش شعار بود.... 

با بغض و اشک چشمم دارم می نویسم، غول عزیز تو باید بری با یه دختر  خوشگل و زرنگ و دانشجوی پزشکی که مثل خودت باشه نه یکی مثل من. من برای تو هیچم... 

من زیادی بچه ام و تو بزرگی، بهترین دخترا خودشونو برات میکشن میدونم... 

تو سنی، من شیعه

من لر، تو کرد

اینا رو اولشم گفتیم با هم ولی من گفتم مهم نیست  این چیزا ولی انگار مهمه واسه تو...  

قلبم واقعا شکسته از این همه بی محلی... 

میگن آدما در مقابل کساییکه بخودشون وابستشون میکنن مسئولن اما غول پس تو کجایی؟؟ چرا آنقدر بد شدی؟؟؟ الان پیش خودت میگی حالا انگار چقد با این دختره حرف زدم که وابسته بشه، ولی نمیدونی که من احساسیم... 

آنقدر کم اهمیتم من؟؟؟... 

آنقدر بی ارزشم من؟؟؟... 

آره غول تو راست میگی روزگار نامرده. جامعه بده. توی کشور ما فقط کسایی مهمن که شغل خوب داشته باشن و شغل خوب از رشته ی خوب مثل پزشکی میاد. آره پس من زیاد مهم نیستم اینطور... 

یادمه گفتی من قید خیلیا رو زدم تا به اینجا برسم، یادمه منم گفتم منم بلاک میکنی یروز. خندیدی گفتی نه تو رو که بلاک نمیکنم... اما کردی... با رفتارات و از خودت روندنا منو بلاک کردی... 

از خودم متنفرم که خودمو بی ارزش کردم... 

حالم از خودم بهم میخوره... 

تو کارنامه ی سوابق خودم 1شکست دیگه رو ثبت کردم... 

من دیگه هیچوقت نمیتونم از کسی خوشم بیاد... یجوری شدم... 

من هرزدل نیستم و نبودم بقران قسم... 

دلم شکسته خیلی شکسته... 

چقد گناه کردم تو زندگیم

چقد اشتباه کردم

چقد بچه بازی درآوردم 

خدایااااااااا میتونی منو ببخشی؟؟؟؟ 

دیگه هیچکسو نمیخام، دل من زود میشکنه... 

دیگه بسه

بغض خفم کرد... 

یعنی من آنقدر بی ارزشم؟ یعنی ارزش آدما به درس خوندنشونه فقط؟ پس خود آدم چی میشه؟؟ مهم نیست؟؟؟... 

غول خوشبخت و موفق باشی.......

*دلم به هیچی خوش نیست، حتی حوصله ی اینجا رو هم ندارم دیگه، وقتی غولی وجود نداره که بفکر من باشه و با یه پست گزاشتنم به دادم برسه پس واسه چی اینجا می نویسم؟؟ نمیدونم، شاید به امید اینکه غول اینجا رو بخونه و باز خبر از حالم بگیره نوشتم اینجا ولی زهی خیال باطل... 

* خدا بزرگه

حرفام...
ما را در سایت حرفام دنبال می کنید

برچسب : ارزشم,من؟؟؟, نویسنده : 7gole768 بازدید : 101 تاريخ : سه شنبه 14 شهريور 1396 ساعت: 3:13